روزگرد

دانشجویی بود از دانشگاه علم و صنعت ایران، الان ديگه نيست

Monday, June 02, 2008

خاطره

سلام
بايستي زودتر از اين‌ها مي‌نوشتم اما وقت نشد. هفته گذشته پدرم براي ناراحتي كه داشت به تهران اومده بود و من به عنوان همراه او رو در مراحل بهبودي و كار‌هاي بيمارستان همراهي مي كردم. اتفاقاتي افتاد كه براي من بسيار آموزنده بود. امروز سعي مي‌كنم در اين‌جا از چند گروه تشكر كنم
اول از دوستي قديمي تشكر مي‌كنم كه من رو شكه كرد با يك پيام كوتاه مبني بر اينكه اگر احتياج به اتومبيل دارم مي‌تونم از خودروش استفاده كنم، و روز‌هاي بعد هم محبت بسياري به من داشت. ازش بسيار ممنونم و اميدوارم آرزو‌هاش سريع جامه‌ي عمل بپوشند و هميشه كار و بارش سكه باشه.
دوم از دوستان هم‌اتاقي و هم‌خوابگاهي و همكار و هم‌درس كه با تماس‌ها و پرس‌وجو‌هاي خودشون قوت قلب بودند. ايشاالله اون‌ها هم اگر گره‌اي در كارشون هست سريع باز بشه و اگر نيست روال زندگي‌شون مثبت و مستحكم باشه
سوم عمه و شوهرعمه‌ي خوبم كه با بزرگواري همواره پذيراي ما بودند. براشون آرزوي خير و بركت در زندگي و فرزندان صالح دارم
چهارم از پزشكان و پرستاران و كار‌كنان بيمارستان‌ها و مراكز درماني كه تمام تلاششون رو مي‌كنند تا انسان‌ها زندگي راحت‌تري رو داشته باشند اميدوارم اون‌ها هم راحت‌تر زندگي كنند
برقرار باشيد
امين

1 Comments:

  • At 7/09/2008 08:19:00 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام
    خیلی وقته نتونستم به وبلاگتون سر بزنم حالا هم که اومدم اولین چیزی که خوندم این خبر بود اول از همه برای پدرتون آرزوی سلامتی همیشگی دارم وبعد هم اینکه الحمدلله که حال پدرتون بهتر شده و شما دوباره تونستیدبرگردیدو بنویسید
    شماهم برقرار باشید

     

Post a Comment

<< Home