روزگرد

دانشجویی بود از دانشگاه علم و صنعت ایران، الان ديگه نيست

Thursday, April 27, 2006

چند روزي است كه به دليل مشغله نشد نوشته‌هاي من مهمان چشم‌هاي زيباي شما بشه اما دلم در التهاب نظرات شما بود و هست. اين‌جا كمتر كامنتي براي من ميزارند اما هميشه به خودم تلقين مي‌كنم كه حتماً اين بار ديگه برام مي‌نويسند. اگر بنويسيد خوشحال ميشم و اگر ننويسيد اميدوار مي‌مونم
از اين حرف‌ها بگذريم تو چند روز گذشته كه در رودسر بودم هواي بهاري نمناكي داشت. هر روز نم‌نم بارون طراوت رو هديه مي‌داد و ابر‌هاي سخاوتمند كرامت رو. بازي‌هاي جام باشگاه‌هاي اروپا هم چنگي به دل نزد اميدوارم فينال بين بارسلونا و آرسنال چيز مشتي از آب در بياد. اميدوار بوديم بازي استقلال و پرسپوليس رو براي شصت و يكمين بار ببينيم كه گويا با انصراف استقلال چند ماهي به تاخير افتاده
تابعد در پناه حق

Saturday, April 22, 2006

قهرماني زيباست

استقلال قهرمان شد. مبارك همه‌ي طرفداران و خودم. بعد از چند سال اعتماد مديران به مربيان و تلاش بازيكنان در اجراي دستورات مربيان ، آرزوي كادر فني به حقيقت پيوست

Monday, April 17, 2006

دیدار

گفتگو آیین درویشی نبود
ونه با تو ماجراها داشتیم

Wednesday, April 12, 2006

هشتم شديم

سلام. ديشب شب جالبي بود ، با بچه‌ها دور هم بوديم و حرف مي زديم. من دستيابي به چرخه‌ي سوخت هسته‌اي و قرار گرفتن در بين هشت كشور دارنده‌ي اين تكنولوژي رو بهشون تبريك گفتم . مصطفي از بروبچه‌هاي علم ‌و صنعت كه ارشد دانشگاه تهرانه، ديشب مهمان ما بود . از هر دري سخن گفتيم. از اشرار گرفته تا ابرار
راستي تيم ما ديروز باخت ، بد هم باخت . امروز تيم‌هاي ايراني در جام باشگاه‌هاي آسيا بازي مي‌كنند. خيلي وقت يه بازي رو درست و حسابي با حوصله نديدم. امروز هم نمي‌تونم ببينم. تا چند روز ديگه سايت انجمن كوهنوردي دانشگاه علم وصنعت رو تموم مي‌كنم. وقتي فرستاديم بالا ، شما هم ببينيد. شاد باشيد و سالم
امين

Tuesday, April 11, 2006

سلام
بعد از چند روزی که حس نوشتن نبود امروز می خواستم از حوادثی که برام رخداده بنویسم اما دیدم هنوز رو فرم نیستم. پس تنها براتون سلامتی آرزو دارم. تا فردا

Sunday, April 02, 2006

انا لله و انا اليه راجعون

با نهايت تاسف در گذشت حاج عبدالله احتسابي را به همه تسليت مي‌گويم. عمو صداش مي‌كردم، خيلي دوست دارم هاي هاي گريه كنم اما بايد صبور بود. به پسرش رضا تسليت ويژه مي‌گم. همه‌ي كساني كه در مراسم تدفينش شركت كردند گريه مي‌كردند. عمو احتسابي برات نماز شب اول قبر خوندم ،وقت غسلت دادند مي‌خواستم بيام ببينمت اما گفتم بزار آخرين تصوير از تو در ذهن من لحظه‌ي عيد ديدني امسال باشه، ناله‌هاي زن‌عمو رو هنوز مي‌شنوم. خدايا مي‌دوني از وجودش براي آبادي مسجد‌هات تلاش كرد. خدايا بيامرزش